Monday, August 6, 2012

رفت!





"مجبور شدم بالاخره بچه باشم. بسه بزرگ بودن. بسه تحمل کردن. میخوام منم اونطور رفتار کنم که همه میکنن. همونقدر احترام بذارم که دیگران میذارن. همونقدر اهمیت بدم که باقی. از دستم عصبانی هستی؟ متاسفم اما این رفتار یه که سالیان سال من تحملش کردم و حالا فکر نمیکنی موقع اینه که منم بی هیچ کس احترام نذارم؟"


این و گفت و رفت. می شد از نگاهش فهمید چه دردی می کشید وقتی داشت برام توضیح می داد. میتونستم بفهمم خودش بیشتر از من ناراحته، اما میفهمیدم چی میگه چون اولین نفری نبود که با رفتارش به من توهین میکرد. یه عمر من این بی حرمتی و نادیده گرفته شدن رو تحمل کرده بودم .آروم ته دلم گفتم خداحافظ اما دلم واسه تو یکی حداقل زیاد تنگ میشه.

No comments: